پیچ و تاب یه گلدون خشکل داشت

پیچ و تاب .....یه گلدون خشکل داشت
اما خو کوچیک بود
گلم اونقدری ریشه دونده بود که دیگه فکرش شده بود خاک خوردن
همه ی خاکا بغل کرده بود گلدون شد کلا ریشه ی بیقرار
تا دیروز
دیدم میخاد سبز بشه اما جاش باید بزرگتر بشه دل گنده تر شده بود
از بی قراری فقط به خودش می‌پیچید....
می‌گفت تو صدای خوبی داری
واسه منی که به جزییات توجه میکنم اینکار ریسکه

همیشه پشت نشنیدن صدای من قایم میشد

یه چند باری بهش گفتم من مث آدمای دیگه بند باز نیسم
باز گفتم
که در غریبی غربت این ماجرا چه میکنیم ؟!!!
گفت: هیچ کس مث تو با من اینطور آشنا نیست.....!!!!
بعدش باز میگه حسمو بگم با اینکه میدونم
گفتم خو بگو
بهم گفت : تو‌ آدم ابدیت نیسی
فقط بلدی مقطعی یکی رو دوست داشته باشی .....

گفتم شاید
اما
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

بهش میگمممم

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

میگه: از عادت می‌ترسه ......
جا داشت بگم
اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد


بهش گفتم که
خود را بده وانگهی بیا شکرانه شو شکرانه شووو

آخرش بهش میگم کاش بهم میگفتی حیدار
تو بند باز خوبی هستی
اما کاش
یه بار بیفتی
روی دلم
تا من دستتا بگیرم تا بلندشی.....
دیدگاه ها (۲)

پیچ و تاب ...... انگار که اینجا کم کرده باشندنقاشی نگاه تورا...

پیچ و تاب .....باز میخاستم با پشت ناخن کمی خشنم از کنار لالی...

پیچ و تاب .....اگر آن نقاب بزرگی كه به چهره‌ات زده‌ای تو را ...

.پیچ و تاب ..... بعد مدت ها رفتم خونه مامان بابام سر سفره رس...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

{ پارت ششم } ( جیمین دست ته و می‌کشه داخل اتاق ) 🐣 : برات ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط