خانه دوست جاست

«خانه دوست كجاست؟» 
در فلق بود كه پرسيد سوار.
آسمان مكثي كرد. 
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت 
به تاريكي شن ها بخشيد 
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت‌: 
«نرسيده به درخت‌، 
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است 
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است 
مي روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ‌، سر به در مي آرد، 
پس به سمت گل تنهايي مي پيچي‌، 
دو قدم مانده به گل‌، 
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني 
و تو را ترسي شفاف فرا مي گيرد. 
در صميميت سيال فضا، خش خشي مي شنوي‌: 
كودكي مي بيني 
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور 
و از او مي پرسي 
خانه دوست كجاست.» سهراب سپهری
دیدگاه ها (۴)

قلمرو موسیقیقلب استجایی که تو راه می‌رویهمه آهنگ‌هااز موهای ...

چمدان بسته ام از هرچه منم ، دل بکنم....✍ #مهدی_اخوان_ثالث

هنوز ...مدیون شب هستمشبِ مهتابشبِ شعرشبِ بی تابی توشبِ ویران...

دمی به روی شانه‌ات بگیرم از غمِ زمینهزارسال خسته‌ام از این د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط