روی تن شهر راه میروم
- روی تن شهر راه میروم .
شهر از عابر خالی مانده .
همه خوابند .
من بیدارم و خیابان، و خیالهای شیرین بودنش .
یعنی حالا یادش هست در تقاطع این خیابان و آن بزرگراه بود که بوسیدمش ؛
و گفت بس نیست و دوباره بوسیدمش .
و دوباره گفت بس نیست و دوباره بوسیدمش .
و دوباره بوسیدمش و سیر نمیشدیم و داشتیم تصادف میکردیم؟!
و بعد ، متوجه میشوم چند دقیقه ای هست دارم به اسم کوچکش فکر میکنم .
به اسم کوچک حالا دیگر ممنوعش .
به این که چطور صدایش کنم که خوشش بیاید .
به این فکر میکنم که اسم کوچکش شروع روز است .
به این که چقدر خوب است اگر صدایش کنم و بگوید جانم .
بعد ، به دست چپش .
به انگشتش .
به حلقه زیبای دوری .
به لبخندش، به مردی که من نیستم .
به ماه عسل ، آن ور آبها . .
در جزیرهای زیبا . به خاموشی .
بعد، انگار که شهر بو برده باشد چه توفانی شده در من . .
باد به داد میرسد و میخورد به صورتم و حالم طبیعی میشود .
حالا ساکت و صبور به نبودنش فکر میکنم .
به دوری .
به تلخکامی .
دیدی باختی؟!
به دورترین آغوش ممکن .
به آن بوسه که رخ نداد .
به دیگر به تو فکر میکنم . .
به دوستت دارم .
بی که بخواهمت .
به روزگارت بی که با من بگذرد خوش باد .
به خانه که میرسم ، پاییز شده .
همه جا سرد و ساکت و تاریک است .
از او و از همه دنیا دورم .
کنار نبودنش دراز میکشم و موسیقی غمگین فراق را گوش میکنم :
یادته؟!
یادت رفته از بس دیگه نبودیم :))))!🖤'🔓'💭
- حمید سلیمی
شهر از عابر خالی مانده .
همه خوابند .
من بیدارم و خیابان، و خیالهای شیرین بودنش .
یعنی حالا یادش هست در تقاطع این خیابان و آن بزرگراه بود که بوسیدمش ؛
و گفت بس نیست و دوباره بوسیدمش .
و دوباره گفت بس نیست و دوباره بوسیدمش .
و دوباره بوسیدمش و سیر نمیشدیم و داشتیم تصادف میکردیم؟!
و بعد ، متوجه میشوم چند دقیقه ای هست دارم به اسم کوچکش فکر میکنم .
به اسم کوچک حالا دیگر ممنوعش .
به این که چطور صدایش کنم که خوشش بیاید .
به این فکر میکنم که اسم کوچکش شروع روز است .
به این که چقدر خوب است اگر صدایش کنم و بگوید جانم .
بعد ، به دست چپش .
به انگشتش .
به حلقه زیبای دوری .
به لبخندش، به مردی که من نیستم .
به ماه عسل ، آن ور آبها . .
در جزیرهای زیبا . به خاموشی .
بعد، انگار که شهر بو برده باشد چه توفانی شده در من . .
باد به داد میرسد و میخورد به صورتم و حالم طبیعی میشود .
حالا ساکت و صبور به نبودنش فکر میکنم .
به دوری .
به تلخکامی .
دیدی باختی؟!
به دورترین آغوش ممکن .
به آن بوسه که رخ نداد .
به دیگر به تو فکر میکنم . .
به دوستت دارم .
بی که بخواهمت .
به روزگارت بی که با من بگذرد خوش باد .
به خانه که میرسم ، پاییز شده .
همه جا سرد و ساکت و تاریک است .
از او و از همه دنیا دورم .
کنار نبودنش دراز میکشم و موسیقی غمگین فراق را گوش میکنم :
یادته؟!
یادت رفته از بس دیگه نبودیم :))))!🖤'🔓'💭
- حمید سلیمی
- ۴.۸k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط