زان که میفهمه چه اتفاقی افتاده تصمیم میگیره خودش دختر
زان که میفهمه چه اتفاقی افتاده، تصمیم میگیره خودش دختر رو بزرگ کنه. اسمش رو میذاره لونا و با عشق ازش مراقبت میکنه. اما زان از یه چیز میترسه: جادوی لونا خیلی قویه! اونقدر که ممکنه خودش هم ندونه چطور باید کنترلش کنه. پس زان یه طلسم روش میذاره که قدرتش تا ۱۳ سالگی فعال نشه.
از اون طرف، توی شهر، یه پسر جوون به اسم آنتین که برادرش قربانی شده، کمکم به همهچی شک میکنه. چرا هر سال باید یه نوزاد قربانی بشه؟ آنتین حقیقتی رو کشف میکنه که اساس همهچیز رو به هم میریزه: جادوگر ترسناک جنگل یه دروغ بزرگه! جادوگر واقعی، راهبههای شهرن، مخصوصاً خواهر ایگناتیا که سالها مردم رو با دروغ و وحشت کنترل کرده.
لونا ۱۳ ساله میشه. طلسمی که زان روش گذاشته بود کمکم از بین میره. جادوش داره بیدار میشه، ولی یه مشکل بزرگ وجود داره: اون هنوز نمیدونه چطور کنترلش کنه. هرچی بیشتر تلاش میکنه، اتفاقات عجیبتری میفته. آب از زمین میجوشه، درختا حرف میزنن، نور ماه توی دستاش میرقصه. اما این تازه شروعشه…
از اون طرف، آنتین که حالا فهمیده مردم سالها فریب خوردن، تصمیم میگیره که این کابوس رو تموم کنه. میره سراغ جادوگر واقعی، خواهر ایگناتیا. اما اون زن پیر، از چیزی که به نظر میرسه خیلی خطرناکتره و قدرت " ترس " رو داره. تا وقتی مردم بترسن، نمیشه شکستش داد.
لونا، که حالا داره خاطرات گذشتهشو به یاد میاره، میفهمه مادرش زندهست! زنی که سالها پیش، وقتی خواستن بچهشو قربانی کنن، جلوی راهبهها ایستاد و برای همیشه توی یه برج زندانی شد. تمام این مدت، مادرش با اشکهاش یه مرداب تاریک ساخته بود، یه دریاچه از غم، که قدرتی عجیب توش پنهان شده بود.
لونا میفهمه که سرنوشتش همینجاست. باید به شهر برگرده، مادرش رو پیدا کنه و دروغی که سالها مردم رو در اسارت نگه داشته، از بین ببره. اما این کار آسون نیست. جادوی سیاه خواهر ایگناتیا داره کل شهر رو توی تاریکی فرو میبره.
آخرین نبرد بین جادوی نور و جادوی تاریکی شروع میشه.
لونا میفهمه که برای شکست دادن ایگناتیا، نیازی به یه جادوی بزرگ و قدرتمند نداره. اون فقط باید کاری کنه که مردم، بعد از سالها، به جای ترسیدن، به خودشون ایمان بیارن. و همین کارو میکنه. مردم شهر برای اولین بار، به جای تسلیم شدن، به جادوگر واقعی حمله میکنن. جادوی تاریک توی هوا حل میشه، فریادهای خشم جاشونو به نور میدن و شهر، بعد از سالها، نفس راحتی میکشه.
دیگه هیچ نوزادی قربانی نمیشه. دیگه هیچ دروغی سایه نمیاندازه.و برای اولین بار، مردم یاد میگیرن که #امید، از هر جادویی قویتره...
📚#دختری_که_ماه_را_نوشید
✍️🏻#کلی_بارن_هیل
از اون طرف، توی شهر، یه پسر جوون به اسم آنتین که برادرش قربانی شده، کمکم به همهچی شک میکنه. چرا هر سال باید یه نوزاد قربانی بشه؟ آنتین حقیقتی رو کشف میکنه که اساس همهچیز رو به هم میریزه: جادوگر ترسناک جنگل یه دروغ بزرگه! جادوگر واقعی، راهبههای شهرن، مخصوصاً خواهر ایگناتیا که سالها مردم رو با دروغ و وحشت کنترل کرده.
لونا ۱۳ ساله میشه. طلسمی که زان روش گذاشته بود کمکم از بین میره. جادوش داره بیدار میشه، ولی یه مشکل بزرگ وجود داره: اون هنوز نمیدونه چطور کنترلش کنه. هرچی بیشتر تلاش میکنه، اتفاقات عجیبتری میفته. آب از زمین میجوشه، درختا حرف میزنن، نور ماه توی دستاش میرقصه. اما این تازه شروعشه…
از اون طرف، آنتین که حالا فهمیده مردم سالها فریب خوردن، تصمیم میگیره که این کابوس رو تموم کنه. میره سراغ جادوگر واقعی، خواهر ایگناتیا. اما اون زن پیر، از چیزی که به نظر میرسه خیلی خطرناکتره و قدرت " ترس " رو داره. تا وقتی مردم بترسن، نمیشه شکستش داد.
لونا، که حالا داره خاطرات گذشتهشو به یاد میاره، میفهمه مادرش زندهست! زنی که سالها پیش، وقتی خواستن بچهشو قربانی کنن، جلوی راهبهها ایستاد و برای همیشه توی یه برج زندانی شد. تمام این مدت، مادرش با اشکهاش یه مرداب تاریک ساخته بود، یه دریاچه از غم، که قدرتی عجیب توش پنهان شده بود.
لونا میفهمه که سرنوشتش همینجاست. باید به شهر برگرده، مادرش رو پیدا کنه و دروغی که سالها مردم رو در اسارت نگه داشته، از بین ببره. اما این کار آسون نیست. جادوی سیاه خواهر ایگناتیا داره کل شهر رو توی تاریکی فرو میبره.
آخرین نبرد بین جادوی نور و جادوی تاریکی شروع میشه.
لونا میفهمه که برای شکست دادن ایگناتیا، نیازی به یه جادوی بزرگ و قدرتمند نداره. اون فقط باید کاری کنه که مردم، بعد از سالها، به جای ترسیدن، به خودشون ایمان بیارن. و همین کارو میکنه. مردم شهر برای اولین بار، به جای تسلیم شدن، به جادوگر واقعی حمله میکنن. جادوی تاریک توی هوا حل میشه، فریادهای خشم جاشونو به نور میدن و شهر، بعد از سالها، نفس راحتی میکشه.
دیگه هیچ نوزادی قربانی نمیشه. دیگه هیچ دروغی سایه نمیاندازه.و برای اولین بار، مردم یاد میگیرن که #امید، از هر جادویی قویتره...
📚#دختری_که_ماه_را_نوشید
✍️🏻#کلی_بارن_هیل
- ۱۰.۳k
- ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط