🏴🖤🖤🖤🖤🖤🏴

دو لقمه اشک و نان و بغض خورد از سهم افطارش
نمکدان ریخت بر زخم دلِ از زخم سرشارش
🖤
گلویش میزبان استخوان و خار در چشمش
لبش را می‌گَزید از دردهای «حیدر آزارش»
🖤
تبسم‌های بغض‌آلود، از درد دلش می‌گفت
نگاهش روضه بود؛ اما لبش می‌کرد انکارش
🖤
دو چشمش ابر شد وقتی نگاهش را به بالا دوخت
تمام آسمان‌ شد خیس، از آیات رگبارش
🖤
سکوتش را شکست «انا الیه الراجعون»هایش
نمی‌دانم چرا بوی سفر می‌داد اذکارش
🖤
قدومش خسته بود از ماندن و رویای رفتن داشت
همان مردی که در دل دردهای مردافکن داشت
🖤
پدر از کوچه‌‌های ‌نوحه‌ی «بابا بمان» می‌رفت
زمین همراهِ جانش آسمان تا آسمان می‌رفت
🖤
به زخم شانه‌اش فرمود: امشب استراحت کن
به وقت هر شبش؛ این بار بی‌انبان نان می‌رفت
🖤
کلون در دخیلش را گره می‌زد به دامانش
و بابا از میان روضه‌ی در؛ روضه‌خوان می‌رفت
🖤
تمام شهر، خوش بودند در خوابِ زمستانی
امیرالمومنین از دستِ سرد کوفیان می‌رفت
🖤
شهادت داد بر مظلومی‌اش همراه گلدسته
مراد «اشهدُ انّ علی» سمت اذان می‌رفت
🖤
قدوم قبله‌ی سیار، مسجد را مزیّن کرد
چراغ روضه‌‌ی خود را به دست خویش روشن کرد
🖤
به وقت سجده؛ مسجد اتفاقی را خبر می‌داد
سجود آخر مولا به ذکرش بال و پر می‌داد
🖤
به دستی مست، می‌رقصید تیغِ کهنه‌ی کینه
چه شمشیری که زهرش بوی خونِ میخ در می‌داد
🖤
خدای روضه از آوار ارکانُ‌الهدیٰ می‌گفت
نمازِ غرق خون «فزتُ و ربّ الکعبه» سر می‌داد
🖤
تَرک در تارک خورشیدِ نخلستانی کوفه
خبر از آیه‌ی مکشوفه‌ی «شق‌القمر» می‌داد
🖤
شب قدری که قرآن جای قرآن؛ تیغ بر سر داشت
درخت آرزوی دیدن زهرا ثمر می‌داد
🖤
محاسن را خضاب و دست خود را شست از دنیا
به جای یا علی هنگام رفتن ‌گفت یا زهرا

🖤
شاعر: #رضا_قاسمی
#بگویاعلی
دیدگاه ها (۱)

اقترب الساعه وانشق القمر ..

راهکارهای زندگی موفق در #جزء_نوزدهم قرآن کریم

🍃اشهد انَّ مولا امیرالمؤمنین علیَّ ولی الله....گویند علی می...

عـمَ يتسألونْ ، عَـن الجرح العظيـم 💔

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط