چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

p_21

ا.ت: چرا؟
تهیونگ: اعصاب نداریا
ا.ت: افرین باهوشیا حالا از کنار من گمشو برو

تهیونگ سرشو تو گردن ا.ت برد
ته: ببینم تو چطوری امدی تو استخر؟
ا.ت: بعدش فهمیدم
ته: اگه حالت بد بشه من چیکار کنم(بم و بوسه تو گردن ا.ت)
ا.ت: لاس نرن بیشعور...اصلا به تو چه اینقدر به من نچسب حوصلتو ندارم بخدا با همین قاشق قاتلت میشم

گردنشو بوسیدم اما قبل از اینکه بخواد اعتراض کنه وزنشو روم انداخت و سرشو و رو سرم تکیه داد
ا.ت: ممنون

ا.ت ویو
وقتی گردنمو بوسید خواستم از هفت جا پارش کنم اما دستای گرم و بزرگش که رو شکمم ماساژ میداد باعث شد یکم از درد این داستان راحت شم

تهیونگ ویو
شاید نفهمم چقدر درد میگیره ولی وقتی اینجوری رام میشه لابد خیلی اذیت کنندس...اما خوشبختانه در این باره یاد گرفته خجالت نکشه چون نمیشه کاریش کرد الان اگه بخواد خجالت بکشه دوباره میره تو بغل درد

ا.ت: اخخخخخخ ایییی(اروم)
ته: خیلی درد میکنه؟
ا.ت: اهوم خیلی
ته: پس ماس نخور بدتر میشی
ا.ت: تو از کجا میدونی؟
ته: ده تا اکس داشتم دختر
ا.ت: اها ارهههه

جوری که ا.ت شل حرف می‌زد تهیونگ می‌فهمید چقدر داره ثواب میبره😂 ا،تو براید بغل کرد و برد تو اتاق خودش و همونجور از روی لباس ماساژ داد و با خواب رفتن ا.ت تهیونگ گردنشو دید زد که واقعا جای دندون و فشارا سیاه کرده بود....یه کیسه آب گرم از کشوی هتل برداشت و رفت با آب جوش پرش کرد و لای حوله پیچید هان دور ا.ت گذاشت

تهیونگ خوشمزه ای ولی فقط برا تست....ازت متنفرم ولی وقتی اینجوری میکنی دلم برات میسوزه
چراغا رو خاموش کرد و خودشم خوابید
.....
ویو فردا
تهیونگ ویو
چشمامو باز کردم ومتوجه جسمی روی پام شدم با کنار زدن پتو ا،تو دیدم که پامو بغل کرده و خوابیده

ته: مگه نمیگفتی هنوز می‌ترسی آخه این چه کاریه؟یا دختر بیدار شو
ا.ت: هومممم..نمیخوام
تهیونگ: یعنی چی که نمیخوای پای منو ول کن
ا.ت: یکم دیگه بخوابم...یکم(اروم)

با اون لباس شلوار صورتی و اون جسمش انگار داد میزد که منو بکش تو بغلت...زیر شونهاشو گرفتم وکشوندم بالاتر
ته: یا ا.ت(اروم)
ا.ت: ...
ته: میشنوی صدامو؟
ا.ت: ...
ته: خودتو بخواب نزن
ا.ت: ...

کامل کردمش تو بغل خودم جوری که انگار از همون اول اینجا نبوده...بهتره قبل از اینکه واقعا احساس کنم که این چیزا بیشتر از مهربونی و دلسوزیه به اوضاع سگ بودن باهاش برگردم
یاد کیس توی استخر افتادم...چقدر خوشمزه بود الحق...تو بغلم تکون خورد و دستشو از روی پلهوم برداشت و تو بغل خودش گرفت....نمیدونم شاید اون بهتر از من یادشه که تصادف کردم

تهیونگ چشماشو بست و ا.ت رو محکمتر به خودش فشار داد..این لحظه داشت طولانی و طولانی تر میشد و با فشاری که تهیونگ میداد ا.ت داشت تو وجودش حل میشد و هوای تاریک صبح آرامش خوبی میداد هر دو ...

لبات
۵۰👄☺️❤️
دیدگاه ها (۳۲)

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

زور و عشق پارت ۷

تکپارتی درخواستی اسمات از ته ته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط