شبی حیران و سرگردان ز کوی تو گذر کردم

شبی حیران و سرگردان، ز کوی تو گذر کردم
پریشان حال و بی سامان، شبم را با تو سر کردم

نشستم درب آن خانه، که روزی ساکنش بودی
شبی دلگیر وابری که، به یاد تو سحر کردم

چه حالی بهتر از این حال، میان کوچه ی معشوق
چه دردی که نگفتم من، چه چشمانی که تر کردم

سرم را تکیه بر دیوار، نگاه خسته ام پُر خواب
نفهمیدم چه بر من شد، به رویایت سفر کردم

شنیدم من صدایی را، گمان کردم تو برگشتی
ببین با من چه کردی تو، که خود را در به در کردم
دیدگاه ها (۱)

اجرایی زنده و بسیار قدیمی از #معیننگاهش میکنم،شاید بخواند از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط