صبح

🌱🍒صبح
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید
تونیامدی...
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند
تو نیامدی...
شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید
تو نیامدی...
آفتاب
از سر سروها به انتهای خیابان سر کشید
تو نیامدی...
مه میداند
که باید برخیزد
و به خانه ی خود بیاید
در سینه ی من........🍒🌱

#شمس_لنگرودي
دیدگاه ها (۰)

🍒🌱این که با خود می‌کشم هر سو نپنداری تن استگور گردان است و د...

‌🍒🌱آدم از برکت عشق، خوب می‌شود.از وحشت روحش نجات پیدا میکند ...

🍒🌱از تمامی رودهایی که به چشم دیده امرودخانه توییاز سراسر جاد...

🍒🌱ای قطره های باران با جوی ها بگوییدکان رهرو غم آلود،زین رهگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط