به خاطرپسرم موندم.سه چهارسال بایدصبرکنم.تاپسرم ۱۸سالش

بشه.دخترم ۱۸سالش.ای دنیا.چراماهازن هااین همه سختی بایدبکشیم.روی پیشون من این جوری اومدسرنوشت من این جوری
خدای مهربون کمک کن.صبرم بیشترکن.
قلبم دردمیکنه ازاین همه بدی های روزگار
دیدگاه ها (۴۲)

مادرکه توسخته های زندگی دردبزرگی داره.به خاطربچه هاش

خودم به خودم روح میدم به خاطربچه هام.

تصمیمی.گرفتم امروزوقت دکتردارم.ازاون جاهم برم

تقدیم به دوستان.عزیزم.عذرخواهی میکنم.اگه نارحتون کردم

رمان{ برادر ناتنی } پارت آخر

چند پارتی تهیونگ*پارت 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط