Monarchy part : 33

افکارم به سمت ‌‌تهیونگ رفت آیا این اشکال دارد که دلم برای بودن در کنار او تنگ شده است؟ سرم را تکان دادم تا از این فکر خلاص شوم من نباید اینطور به اعلیحضرت فکر کنم
متئو مچ دستم را گرفت چشمام به سمتش دوید به آرامی بازویم را به سمت خودش کشید سرش را به سمتی خم کرد به این معنی که از من میخواست دنبالش بروم
+ اما متئو لباس چطور؟ در حالی که او مرا دور میکرد پرسیدم
~ نگران نباش میتونی آن ها رو بعداً تمام کنی
او مرا به میدان تمرین هدایت کرد جایی که شوالیه ها در آنجا به تمرین شمشیر جنگی و مبارزه میپردازند به یک طرف رفت و شمشیرش را بیرون آورد و به من اشاره کرد سرم را عقب بردم و گیج نگاهش کردم یکی از شمشیرهای تمرین را وسط می اندازد
او در حالی که شمشیر خود را به سمت شمشیری که در وسط بود می برد گفت: بیا
قدم های سبکی به سمت شمشیر بر میدارم خم می شوم تا شمشیر را بردارم دستم را دور دسته حلقه کردم و آن را برداشتم شمشیر سنگین بود در حالی که سعی میکردم آن را نگه دارم غرغر کردم در حین نگه داشتن آن میتوانستم احساس کنم عضلاتم سفت میشوند
+ چرا این کار را می کنیم؟
او به شقیقه اش ضربه زد
~ برای اینکه ذهنت را از هر چیزی که آن بالا هست دور کنم
او شمشیر خود را در یک زاویه در مقابل خود قرار داد اومدم سمتش او به راحتی جلوی شمشیر من را گرفت او به عقب هل داد تا بین ما فاصله ایجاد کند آهسته دور من قدم زد چشمانم دنبالش رفت او به سمت من آمد با یک حرکت تند به بازو و مچ دستم زد و باعث شد شمشیرم را رها کنم خم شدم تا آن را بردارم ناگهان یک اسپنک تند روی باسنم احساس کردم که باعث شد داد بزنم و صاف بایستم شمشیر او در گلوی من بود فکر کردم این یک حواس پرتی بود
متئو پوزخندی زد و شمشیر افتاده ام را برداشت با لبخند گفت ~ من برنده شدم
اخم کردم و چشمانم را به او خیره کردم
+ تو ناعادلانه منو را بردی حواس من را پرت کردی
~ این نکته بود موش کوچولو باید حواس حریف خود را پرت کنید سپس میتوانید ضربه بزنید
بهش خندیدم و سرم رو تکون دادم از گوشه چشمم یک شکل می بینم سرم به طرف چرخید تا تهیونگ را ببینم که روی بالکن اتاق کارش ایستاده و به ما خیره شده است به طور دقیق تر به نظر میرسد که او به من خیره شده است او برای لحظه ای خیره میشود و سپس برمی گردد تا به اتاق کارش برگردد

سلام سلام به گل های خوشگلم اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره و برای پارت هدیه لایک هاتو بالا ۱۶ باشه واستون پارت هدیه رو بزارم
دیدگاه ها (۸)

Monarchy part : 34

Monarchy part : 35

Monarchy part : ۳۲

Monarchy Part : 3۱

پیوند جادو ۱: p7

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

رمان بغلی من پارت ۶۹دیانا: پلک هام و باز کردم ای وای چرا خوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط