می خواهم برگردم به روزهایِ خوبی که مادربزرگ زنده بود...
که پدربزرگ نفس می کشید ...
برگردم به حیاطِ قدیمیِ سادهای که همیشهی خدا بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد...
رویِ حاشیهی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم...
خیس شوم...
آنقدر که غصه و بی مهری های دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود ...
می خواهم به روزگاری برگردم که سفره ی سادهی مادربزرگ انگار به اندازهی آسمان وسعت داشت ...
و هیچکس از سادگیِ غذا یا کوچکیِ اتاق شکایت نمی کرد...
تلویزیون ها سیاه و سفید بود ،
و برنامه ها محدود...
ولی جانمان در میرفت برای هر ثانیه تماشایش ...
آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود ...
همهمان بی توقع خوش بودیم ...
بدونِ چشم داشت محبت می کردیم ...
و از تهِ دل می خندیدیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#حس_خوب_فرفری 😍
که پدربزرگ نفس می کشید ...
برگردم به حیاطِ قدیمیِ سادهای که همیشهی خدا بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد...
رویِ حاشیهی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم...
خیس شوم...
آنقدر که غصه و بی مهری های دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود ...
می خواهم به روزگاری برگردم که سفره ی سادهی مادربزرگ انگار به اندازهی آسمان وسعت داشت ...
و هیچکس از سادگیِ غذا یا کوچکیِ اتاق شکایت نمی کرد...
تلویزیون ها سیاه و سفید بود ،
و برنامه ها محدود...
ولی جانمان در میرفت برای هر ثانیه تماشایش ...
آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود ...
همهمان بی توقع خوش بودیم ...
بدونِ چشم داشت محبت می کردیم ...
و از تهِ دل می خندیدیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#حس_خوب_فرفری 😍
- ۲۱.۱k
- ۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط