یک میز رزرو کرده ام
در گوشه دنج کافه قدیمی
قطرات باران با ریتم ملایمی بر روی شیشه می کوبد
و اینجا
موسیقی
به جای من سکوت را می شکند
خیلی وقت است نخ و سوزن به دست
گوشه کافه
تکه پاره های روحم را بخیه میزنم
روح نخ نما شده ی من
شب های بارانی
هوس خیابان گردی دارد
زیر نور ماه
مه و ابر و باران
و سکوت کوچه
که با صدای تو شکسته خواهد شد....
دیدگاه ها (۰)

آلبر کامو در افسانه سیزیف بر این باور است که “شکاف عمیقی وجو...

دمی بنشین و یک چای مهمان من باشحادثه بودنت در هیچ تقویمی ثبت...

شاید بزرگترین نعمت خدا در زندگیمان همین قدرت شکرگزاری باشدخد...

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط