پارت:۱ Forbidden Dawn

*صبح*
بومگیو از خواب بیدار شد سریع لباس خدمتکاری پوشید و رفت طبقه بالا سریع صبحانه یونجون و آماده کرد و رفت سراغ سخت ترین بخش کاراش
ارباب روانیش رو بیدار کنه
در اتاق رو باز کرد و آروم صدا کرد
(علامت
یونجون&بومگیو$)
$ارباب؟
&...
$ارباب...ارباب
بعد از یه ربع صدا کردن یونجون بلند شد داد زد
&مگه نگفتم ۱۰ بیدارم کن
$ساعت...ساعت ده و ربعه
یونجون سریع نشست رو تخت
&چرا زودتر بیدارم نکردی
$خیلی وقته صداتون میکنم
یونجون سریع بلند شد و لخت شد و یه لباس از تو کمد برداشت میدونست بومگیو خیلی خجالتیه مخصوصا بعد از اونشب و هرکاری میکرد خدمتکارش خجالت بکشه
&صبحونم چیشد
$امادس
&افرین
و رفت لپ بومگیو رو بوس کرد دستش رو کشید برد پایین همه خدمتکارا یجوری نگا میکردن
$ارباب...ولم کنین
$تا این خجالتی بودن و ول نکنی هرروز همینه
و بله هرروز همین بود خدمتکارا به بومگیو هرزه میگفتن و فک میکردن بومگیو از قصد اینجوری رفتار میکنع ولی کسی خبر نداشت اونشب چیشد
*فلش بک دو ماه پیش*
از صبح بومگیو نیومده بود سرکاراش و تو اتاقش بود البته گفت حالش خوب نیس ولی یونجون باوجود دردش پاشد رفت پایین سمت انباری و در زد
&بومگیو چیکار میکنی
$هیچی...ارباب...لطفا..برین اههه
&هیتی؟
$نه اههههه
&به اربابت دروغ که نمیگی
$نه...یعنی‌..اره حالا...برین
&منم راتم...جالبه نه؟
بومگیو تقریبا جیغ کشید
$برین
یونجون درو باز کرد دید بومگیو لخت رو تخت دراز کشیده و فقد ناله میکنه و بو گل رز کل اتاقو گرفته ک از نظر یونجون بوی بهشته
یونجون رفت کنارش نشست
&خوبی؟
$بریننن
&دیکم بزرگ شده
و رایحشو پخش کرد
$برینن
&ببخشید
*پایان فلش بک*
یونجون صندلی کنار خودش رو عقب کشید و بومگیو با خجالت نشست
یونجون هم اونور نشست
&بخور
$برای شماست
&بومگیو بیخیال شو وا بده دیگه
$امروز...اجازه دارم برم بیرون؟
&برای؟
$دکتر
&چرا
$مریض شدم
&باشه..برو ۴ تا ۵
$ممنون...
ادامه دارد...


فعلا کاور نداره
دیدگاه ها (۸)

پارت:۵ My little mafia2

پارت:۶ My little mafia2

خب قرار بود ۶ تا فیک جدید بزارمولیفعلا یکیشو میزارمکاپل هارو...

پارت:۴ My little mafia2

پارت:۴ (My secret love)

(My secret love) :۱پارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط