عطر نام تو که در پرده جان پیچیدهست

عطر نام تو که در پردهٔ جان پیچیده‌ست
سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین
فریدون_مشیری
بخت آن ندارم... که یارم... کند یاد من
حال من که گوید؟ که گوید؟ به صیاد من

گر چه شد به نیزار... گرفتار... به بیداد او
عاقبت رسد عشق، رسد عشق، به فریاد من

ساقیا کجایی؟ کجایی؟ که در آتشم
وز غمش ندانی، ندانی، چه‌ها می‌کشم
🌱🌱🌱

انتظار بی‌جایی نیست که مَطلع معرفی فریدون مشیری با معروفترین شعر او «بی تو مهتاب‌شبی باز از آن کوچه گذشتم...» باشد، اما او اشعار زیبا و لطیف زیاد دارد و انتخاب چند بیت از میان آنها کار سختی است. پس با چند بیتی از تصنیف «ساقیا کجایی» آغاز کردیم که شاید کمتر به نام او شهره باشد.

#فریدون_مشیری در تهران متولد شد، چندسالی از دوران کودکی خود را در مشهد گذراند و دوباره به تهران بازگشت. خاندان قجری مادرش اهل شعر بودند، او در نوجوانی، مادر را که هنوز عمرش به ۴۰ نرسیده بود از دست داد و این فقدان تاثیر عمیقی بر روحیه او گذاشت

مرا آن نازنین از یاد برده
به آغوش فراموشی سپرده

امیدم خفته اندوهم شکفته
دلم مرده تن و جانم فسرده

مشیری از پیچیده گویی بیزار بود و شعرش تغزلی ولی ساده و صریح است. این ساده‌گویی به ظاهر سهل اما ممتنع، اشعار او را مانا کرده است که بعداز گذشتن چند دهه هنوز بر زبان مردم جاری‌ست:

گر نکوبی شیشه‌ی غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ
🌱🌱🌱
دیدگاه ها (۰)

ألسلام علیک یا علی ابن موسی ألرضآ ألمرتضی

سلامی به بلندای گلدسته هایتبه زیبایی صحن هایتبه زردی گنبد طل...

─┅━━•۞⊱✿*بسم رب المهدی*✿⊰۞•━━┅─‌‌‌‌‌‌‌‌ ...

Hasbi Rabbi Sami Yusufعیدتون مبارک 💚💚💚💚💚💚آمدی، گل‌ها به شوق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط