چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه جمعه‌ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته‌ایم و دل شکسته‌ایم نه
ولی برای عده‌ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه‌ام
دوباره صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی
دیدگاه ها (۰)

تو از کجای خیالم چو شعر روییدی که ازشبنم خوشت ، تازه شدغزلها...

گر تمام جهان شعر عاشقانه شود خیال چشم توسرمشق خوشنویسی ماست....

شب جمعه حرمت بوی محرم داردبانویی کنج حرم مجلس ماتم داردشب جم...

مادر از بستر خود آمده امشب به حرمبا عصا آمده، انگار خودش بیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط