وقتی ازت متنفر بود

وقتی ازت متنفر بود...
پارت بیست چهارم
ویو بورام
تو افکار خودم بودم که...
سریع کوک اومد. سمتم
@هانا چرا نمیای
یونگی:هانا؟!!
@بله هانا
+آه من برم
با کوک سوار ماشین شدیم
@هوفف نزدیک بود ها
+شناسنامه آماده نشد ؟!
@گرفتم اینا ها
کوک شناسنامه رو در آورد و بهم داد
الان کامل دو تا شناسنامه داشتم
شناسنامه دوم
نام:جانگ هانا
نام پدر:جانگ جیهو
شماره شناسنامه :.....
متولد : 1999 (حوصله ندارم حساب کنم چند سالشه 😂)
بعد از ده مین به خونه رسیدیم
کوک کلی پلاستیک اون پشت بود که در آورد و بردیم تو خونه
+فردا چند تا مهمان مهم دارم
@کجا؟!
+تو کافه سه نفر می‌خوان برای معامله بیان
@هومم
بعد از خوردن غذا رفتیم خوابیدیم من و کوک کنار هم می‌خوابیم
پرش زمانی به فردا
حاظر شدم و رفتم کافه از صبح اون ها اینجا رو رزرو کردن ولی الان ساعت دو هست و هنوز نیامدن
+چرا نمیا...
هنوز حرفم کامل نشده بود که دو نفر اومدن داخل
+ف.ا.ک
درسته اون دو نفر تهیونگ و جین بودن
+سوهیون من میرم خونه
#کجا میری من تنها میشم جز ما دو نفر کسی نیست که
+نمیشه آخه باید ...
حرفم کامل نشده بود که تهیونگ اومد
_ببخشید خانم
+ب،بله
_دو تا کاپوچینو
خدارو شکر نشناخت
+بله حتما
دو تا کاپوچینو رو درست کردم و رفتم سر میز
دلم میخواست همینجا جین رو بغل کنم ولی حیف که نمیشد
لیوان ها رو گذاشتم رو میز
برگشتم سمت میز
که دو تا زورگیر اومدن داخل یکیشون چاقو گرفت رو گلوم
&هر چی پول داری بده
+ن،نمیشه برید بیرون
&نمیشه ؟! هه
اون مرده موهام رو کشید و پرت کرد و منو رو زمین یکی دیگشون سوهیون رو گرفته بود
اون یکی یه لگد محکم به شکمم زد خواست دومی رو هم بزنه که پرت شد
_عوضی آشغالل (آخرش رو با داد گفت)
تهیونگ بعد از زدن کلی ضربه به اون دو نفر همراه با جین بلند شد و سمت من اومد
دستش رو سمتم دراز کرد
+ممنون
_:)
داشت میرفت که یکدفعه برگشت
_ببینم اسم تو چیه ؟! کیم بورام ؟!
+چ،چی؟!
هول شده بودم نمی‌دونستم چی بگم که...
نظر یادت نره رفیق!!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
دیدگاه ها (۳۸)

وقتی ازت متنفر بود....پارت بیست و پنجم ویو بورام هول شده بود...

وقتی ازت متنفر بود پارت بیست و ششم ویو بورام کوک:چی میشد ازش...

وقتی ازت متنفر بود...پارت بیست و سوم ویو بورام کوک دسته ویلچ...

وقتی ازت متنفر بود...پارت بیست و دوم ویو بورام _بورام تو که ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط