دیشب داشتم خوابتو میدیدم

دیشب داشتم خوابتو میدیدم
زبونم لال دلربا خواب نبودنتو میدیدم
خواب که نبود کابوس بود
عذاب بود
گریه میکردم اما نمیگفتم بمون
زار میزدم اما نگفتم نرو
نشستم بِروبِر رفتنتو تماشا کردم
بعدش تا سرمو گذاشتم زمین که بمیرم
از خواب پریدم
از خواب پریدم اما کابوس نبودنت ادامه داشت
از خواب پریدم ولی بازم کفشات پشت در نبود
چمدونت تو کمد نبود
بازم خونه عطر تورو نمیداد
دلربا؟ چرا دلت برای دل ما نمیسوزه؟
انقد دلت نمیسوزه به حالمون که تو خوابمونم دست از نبودنت برنمیداری
دلربا ما نگفتیم نرو ،ما نگفتیم بمون
توچرا برنگشتی نگامون کنی ؟
تو چرا دستات محکم گرفت چمدونو
توچرا پاهات سست نشد وقت رفتن؟
ما لال شده بودیم
تو چرا دلت نسوخت؟
ما این همه منتظر شدیم بیای ،نیومدی
گله ای نیست بازم منتظر میمیونیم که برگردی...
اما زیباترین معشوقه‌ی دنیا اینبار که خواستی بیای
اگه دلت خواست برگردی
جوری برگرد که رفتنی توکار نباشه
که جوری بپیچیم به هم که من از منفذ پوستت نفس بکشم
دلربا اگه اومدی جوری بمون که نبودنات یادمون بره...
که نداشتنات یادمون نیاد...
#عشق
#خاص
دیدگاه ها (۰)

ما هیچ‌زمانۍ عزیزِ ڪسۍ نبودیمـ...چرا؟!؟آخره اسممون هیچ‌وقت م...

مـاه تنهـاۍمن...نـه...!مـن آنقـدر ذهنۍ باز براۍ نوشتن از تو ...

...ما اگر به هیچ طریقی هم به هم نرسیم؛قول می‌دهم برایت بهتری...

تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت تو خیالت راحت میروم از ...

تکپارتی یونگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط