استوری

‌
و تو هم روزي پير مي شوي
اما من 
پيرتر از اين نخواهم شد
در لحظه اي از عمرم متوقف شدم
منتظرم بيايي
و از برابر من بگذري
زيبا ، پير شده
آراسته به نوري
که از تاريکي من دريغ کرده اي

#شمس لنگرودي

پیرمردی در حال جار زدن دلتنگی هایش بود؛ اما نه با داد و فریاد بلکه با خنده‌ای که در تلالوی دود سیگارش ساکن شده بود.
گوشه‌ای آرام نشسته بود و سیگارش را با خنده می کشید، او بلد شده بود که چگونه دلتنگی هایش را در دود سیگارش پنهان کند و لبخندی تلخ بزند.
دلشوره‌ هایش را که از زخم کهنه‌ای در تنش جا مانده بود؛ با بوسه‌ای طولانی بر تن نحیف سیگار خنثی می کرد.
دلشوره و دلتنگی هاش چنان مرد را به ویرانی کشانده بود که بر دود درد هایش می خندید.

و تو هم روزی پیر می شوی
اما من
پیرتر از این نخواهم شد
در لحظه ای از عمرم متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابر من بگذری
زیبا ، پیر شده
آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کرده ای
دیدگاه ها (۰)

استوری عاشقانه

استوری عاشقانهنتوانستمکه بگویم دلم اینجا مانده ستمن پی گمشده...

استوری عاشقانه

استوری عاشقانه میشه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم ♪○♪•میشه ببند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط