همه ی مردم این شهر عذابم کردند

همه‌ ی مردمِ این ‌شهـر عـذابم ‌کردند!
در نبـودت همگی خانـه خرابم کردند!
بعدِ تـو هیچ‌ کسی حالِ مرا درک نکرد
مثلِ بیگانه در این شهر حسابم کردند‌!
پیر وکودک همه باطعنه به من خندیدند
با اشاره خُـل و دیـوانـه خطابم کردند!
شیشه‌ٔ قلبِ من از اینهمه آزار شکست
در تبِ آتـشِ عشقِ تـو کبـابـم کردند!
آنچنـان از غم و اندوه دلم پُر خون شد
کـه طبیبان همه یک باره جوابم ‌کردن
هر کجا در پیِ تو گشتم و در میکده‌ ها
از ‌غمِ دوریِ تـو، مست و خرابم‌ کردند!
بعدِ تـو می‌روم از شهرِ تو با خاطره‌ ات
می‌روم! چون همه‌ٔ شهـر عذابم کردند!

عشـق هـای پاک حسرتشان زیباست✨
افسون ذاکـری🌱
دیدگاه ها (۱۲)

برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتمبر تنم تصویر ماهش را نگه م...

گاهی وقتا... حتـی متوجه نمیشم که چی میخوننآهنگای لریاما.. آر...

شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد؛خشت خشت و آجر آجر پیکرم ...

مـوقع رانندگی چه آهنگایی گوش میدی کامنت کن؟...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط