میخواهم یک چیز بگویم و بعد بر چشم هآی دیوانه کننده ات ب

می‌خواهم یک چیز بگویم و بعد، بر چشم هآی دیوانه کننده ات بوسه بزنم ! گر دیدی این نوشته هرچیزی است غیر از یک نوشته ساده و پوشالی، درست است، این تنها یک تیکه از کتاب مقدسیت که من از تو نوشته ام . سال هاست که عبادتگاه مردم کشورم مساجد شهر بود، من امّا کنج لبانِ تو، رو به روی قبله چشمآنت، به سجده خواهم رفت . قرن هاست مردم کشورم از وطن خود دل می‌کندند تا یک اتاق کوچک را طواف کنند !! من امّا از دیوار امن خود بیرون می‌آیم تا به گرد تو، لبخند تو، و تنِ مقدس تو بگردم . سال هاست من هم گمان می‌کردم که عشق تنها در افسانه هاست، قصه هایی منجسم شده از نویسندگانی که در این راه زخمی برگشته اند و به خیال خود ماهیت عشق همیشه خود را نشان می‌دهد .. درست بود، در چاله ای گرفتار شده ام که تنگ و تاریک و یا مشمئز کننده نیست . مرا به اعماق خود راهی کرده است، مرا از همه چیز و دگران دور کرده است، با افکار و خیالات خود تنهایم گذاشته و از دور با من مدارا می‌کند .. شاید دیگر نتوانم خودم را از این سراب بیرون بکشم جانا امّا، همه این ها به چشمآنت می ارزید .
دیدگاه ها (۰)

گشتم‌نبود‌هیچ‌مورفینی‌مثلِ‌صدات..!🦈🖤

تو حیاطی ترین رگِ من در بدنی:) 🥺🌙

تو‌ممنوع‌الخروجی،از‌مـرزهای‌قلب‌من:')!

من تورو (:🤌🏻🫀اندازه تک تک ستاره ها دوست دارم ..اندازه تموم ن...

یک روزبلکه پنجاه سال دیگرموهای نوه‌ات را نوازش می‌کنیدر ایوا...

نامه ای برای احساساتم/پارت سوم

باید بدهکاریم بهت رو صاف می کردم و مثل یک ژاپنی وظیفه شناس د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط