اين بار من يک بارگي در عاشقي پيچيده ام
اين بار من يک بارگي از عافيت ببريده ام
دل را ز خود برکنده ام با چيز ديگر زنده ام
عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيده ام!
اي مردمان اي مردمان از من نيايد مردمي
ديوانه هم ننديشد آن کاندر دل انديشيده ام
امروز عقل من ز من يک بارگي بيزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من ناديده ام
من خود کجا ترسم از او شکلي بکردم بهر او
من گيج کي باشم ولي قاصد چنين گيجيده ام
از کاسه استارگان وز خون گردون فارغم
بهر گدارويان بسي من کاسه ها ليسيده ام...
من از براي مصلحت در حبس دنيا مانده ام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزديده ام
#محسن_چاوشی
#موسیقی
دیدگاه ها (۲)

همه یک روز به گذشته برمیگردیم ... و برای کسانی که دوستمان داشتند و ما رهایشان کردیم ،سخت دلتنگ خواهیم شد...

خوش باش و خوش بگذرون! این روزها همون روزهای خوبِ که قراره چند سال دیگه دلت واسشون تنگ شه...

ولی هیچ چیز زیباتر از این نیست که پس از دلمردگی دراز، بار دیگر نور در وجود تو سر بردارد...

راه اگر سخت ،اگر تلخ! ولی میدانم آخرش لذت نابی ست اگر صبر کنم...

بـاخـیالِ بـال بر سخر(سِحّـر) و وِبال بتازّ: من خود...،خودم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط