#پست_سفارشی

شد خزان گلشن آشنایی بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم، تا به تنم جان بود عشق و وفا داری، با تو چه دارد سود





در ژرفنای درون‌ام
نی‌لبکی محزون هست
هر سال
پاییز که می‌آید
آن‌را بر لب‌اش می‌نهد
باد در هم می‌پیچد و
چشم تنهایی خیس می‌شود و
انتظارم فرومی‌ریزد و
حیاط شعرم آکنده می‌شود
از برگ درخت!🍁🍂
دیدگاه ها (۱)

#پست_سفارشی

#پست_سفارشی

بهم.میگه دیونه نمیدونه دیونه ی اونم ک

#پست_سفارشی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط