از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم زدرت شام سحر خواهم رفت
نه که اینبار تو هر بار دگر خواهم رفت
نیست باز آمدنم بار دگر خواهم رفت
چند در کوی تو با خاک برابر باشم
چند آمال جفای تو ستمگر باشم
چند پیش تو قدرت از هم کمتر باشم
از تو چندی است بد کیش مکدر باشم
میرم تا به سجود بت دیگر باشم
باز اگر سحده کنم پیش تو کافر باشم
خود بین کز توکشم ناز و تقافل تا کی
طاقتم نیست ازاین هیچ تحمل تا کی 😔نفسم 😔
دیدگاه ها (۰)

آنقدر حرف دراین سینه تلنبار شدهکه دلم مثنوی مخزن السرار شده ...

دیر سالی است زمان روی من آوار شده است دیگر ای ساعت دیواری من...

گل خیالم من خیالت بی قراره کوچنی سی چه هر شو دل بلاله تهلع خ...

تو می‌گذریزمان میگذرد چه میشه کرد با دلی که توان از تو گذشتن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط