بسم الله الرحمن الرحیم خدای خودت کمک کن🤣🤣🤣
خدایا خودت به ندا یاری برسون🤣
حالا همه با هم امینننن🤣🤣🤣
"ندا"
میترسم،میترسم..
نمی خوام اینجا باشم.
نه..
من نمی خوام با اون یه جا باشم اونم تنها..
هر وقت که می خوابم کابوسش و میبینم...
نمی خوام به پشت سرم نگاه کنم..
آرون_هی دختر اون داخلی؟؟؟
جواب بده ببینم زنده ایی یا نه!!!!!!
می خوام جوابش و بدم..
ولی صدام در نمیاد..
خواستم یه چیزی بگم که صدای اون میخکوبم کرد..
چشم یخی_من و ببین..
نمی خوام.
من نمی خوام باهات داخل یه اتاق باشم.
دیگه چه برسه به نگاه کردن..
چشم یخی_ کاری نکن حرفم و دوبار تکرار کنم..
اروم برگشتم و بهش نگاه کردم..
چند لحظه بهم نگاه کرد و با دست اشاره کرد برم جلو..
اروم اروم با قدم های خیلی کوچیک رفتم جلوش ایستادم..
این لعنتی-
با اینکه نشسته ولی بازم بلنده-!
چشم یخی_بشین.
بشینم؟
کجا بشینم..
من اصن حاظر نیستم کنار این بشینم!!!
یهو دستم و کشید و پرتابم کرد روی تخت و خودش هم اومد روم..
چشم یخی_بهت گفتم.نزار.حرفمو.دوبار.تکرار.کنم..
خواستم به صورتش چنگ بندازم و ماسکش و بندازم کنار که دستام و با یه دستش گرفت و برد بالای سرم..
_جیغغغغغ!جیغغغغغ!جیغغغغغغ!
وام کننننن!!!!!!
با اون یکی دیگه دستش دهنم و گرفت و من کاری جز گریه کردن نمی تونستم بکنم..
فشار دستش روی مچ دستم که بیشتر شد نشونه از عصبی بودنش بود-
ارون_سزاررررر!!!!!!!!!!!!(هشدار گونه،بلند)
همین که صدای ارون قطع شد سرش جوری برگشت سمته در که صدای استخون های گردنش اومد..
چشم یخی_ جالب شد!(عصبی)
برگشت به من نگاه کرد و بعدش همونطور که با یه دستش ، دستام و بالای سرم نگاه داشته بود با اون یکی دیگه دستش شروع کرد به در آوردن کراواتش..
_و ولم کن!!(گریه)
دستم و محکم گرفت و با کراوات بست به بالای تخت و خودش هم بلند شد..
و بعد از باز کردن در رفت بیرون که صدای قفل شدن در هم بعدش اومد..
صدای جر و بحث میاد..
یه لحظه وایسا..
سزار؟!
خدایا خودت به ندا یاری برسون🤣
حالا همه با هم امینننن🤣🤣🤣
"ندا"
میترسم،میترسم..
نمی خوام اینجا باشم.
نه..
من نمی خوام با اون یه جا باشم اونم تنها..
هر وقت که می خوابم کابوسش و میبینم...
نمی خوام به پشت سرم نگاه کنم..
آرون_هی دختر اون داخلی؟؟؟
جواب بده ببینم زنده ایی یا نه!!!!!!
می خوام جوابش و بدم..
ولی صدام در نمیاد..
خواستم یه چیزی بگم که صدای اون میخکوبم کرد..
چشم یخی_من و ببین..
نمی خوام.
من نمی خوام باهات داخل یه اتاق باشم.
دیگه چه برسه به نگاه کردن..
چشم یخی_ کاری نکن حرفم و دوبار تکرار کنم..
اروم برگشتم و بهش نگاه کردم..
چند لحظه بهم نگاه کرد و با دست اشاره کرد برم جلو..
اروم اروم با قدم های خیلی کوچیک رفتم جلوش ایستادم..
این لعنتی-
با اینکه نشسته ولی بازم بلنده-!
چشم یخی_بشین.
بشینم؟
کجا بشینم..
من اصن حاظر نیستم کنار این بشینم!!!
یهو دستم و کشید و پرتابم کرد روی تخت و خودش هم اومد روم..
چشم یخی_بهت گفتم.نزار.حرفمو.دوبار.تکرار.کنم..
خواستم به صورتش چنگ بندازم و ماسکش و بندازم کنار که دستام و با یه دستش گرفت و برد بالای سرم..
_جیغغغغغ!جیغغغغغ!جیغغغغغغ!
وام کننننن!!!!!!
با اون یکی دیگه دستش دهنم و گرفت و من کاری جز گریه کردن نمی تونستم بکنم..
فشار دستش روی مچ دستم که بیشتر شد نشونه از عصبی بودنش بود-
ارون_سزاررررر!!!!!!!!!!!!(هشدار گونه،بلند)
همین که صدای ارون قطع شد سرش جوری برگشت سمته در که صدای استخون های گردنش اومد..
چشم یخی_ جالب شد!(عصبی)
برگشت به من نگاه کرد و بعدش همونطور که با یه دستش ، دستام و بالای سرم نگاه داشته بود با اون یکی دیگه دستش شروع کرد به در آوردن کراواتش..
_و ولم کن!!(گریه)
دستم و محکم گرفت و با کراوات بست به بالای تخت و خودش هم بلند شد..
و بعد از باز کردن در رفت بیرون که صدای قفل شدن در هم بعدش اومد..
صدای جر و بحث میاد..
یه لحظه وایسا..
سزار؟!
- ۴.۵k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط