آخَـــرین سِتـــآرِه
چند شآتی jk
P.4
توی پارک همیشگی
روی نیمکت همیشگی
قرار گذاشته بودن
وزش باد فقط جونگکوک و کارینا رو میپرستید
حرفی بینشون نبود
یه سکوت که که از خفه شدن هم بدتر بود
در همین حین کارینا شروع به صحبت کردن کرد:
کارینا:کوک میدونی که دوسش ندارم
جونگکوک با عصبانیت لب زد:
توهم قبول کردی...نه؟
کارینا:بخاطر بابام مجبورم بخدا وگرنه من عاشق توعم کوک
جونگکوک:چرا نگفتی؟
کارینا:نمیخواستم پریشونیتو ببینم...
جونگکوک نرم تر شد و گفت:
یادته هرروز این وقت شب چه خبرایی واسه هم داشتیم؟
کارینا:اره..ازون خبرای کوچیک که بخاطرش یه مهمونی بزرگ تو دلمون شروع میشد
جونگکوک:قول بده که تموم نمیکنی بخاطرش...
کارینا:اوهوم
جونگکوک:ما راحت میتونیم در ارتباط باشیم من دوست تهیونگمو بهم اعتماد داره پس با بهونه هایی میتونم بیام پیشت و ببرمت بیرون
کارینا با دودلی گفت:
خب اره ولی نمیخوام پنهون کنیم
خیانت میشه...
جونگکوک چیزی نگفت و بلند شد و رو به کارینا گفت:
مراسم عروسیت کیِه؟
کارینا:3 روز دیگه
جونگکوک:3 روز دیگه دختر یکی دیگه میشی؟(بغض)
کارینا نگاهی کوچولویی انداخت و گفت:
کوک بس کن فعلا
جونگکوک از کارینا دور شد و گریه میکرد
رفت سمت ماشین
جونگکوک:نه صدای داد زدنات نمیاد
جونگکوک سوار ماشین شد و مشتشو کوبید رو فرمون:
لعنتی
تهیونگ تو دوستم بودی
رفیقمو عشقم؟
چرا اینطوری شد؟
چرا آخرین ستارمو دارن ازم میگیرن؟
آخرین ستاره؟هع نه تک ستاره... .
__________________________________
ادامه دارد... .
چند شآتی jk
P.4
توی پارک همیشگی
روی نیمکت همیشگی
قرار گذاشته بودن
وزش باد فقط جونگکوک و کارینا رو میپرستید
حرفی بینشون نبود
یه سکوت که که از خفه شدن هم بدتر بود
در همین حین کارینا شروع به صحبت کردن کرد:
کارینا:کوک میدونی که دوسش ندارم
جونگکوک با عصبانیت لب زد:
توهم قبول کردی...نه؟
کارینا:بخاطر بابام مجبورم بخدا وگرنه من عاشق توعم کوک
جونگکوک:چرا نگفتی؟
کارینا:نمیخواستم پریشونیتو ببینم...
جونگکوک نرم تر شد و گفت:
یادته هرروز این وقت شب چه خبرایی واسه هم داشتیم؟
کارینا:اره..ازون خبرای کوچیک که بخاطرش یه مهمونی بزرگ تو دلمون شروع میشد
جونگکوک:قول بده که تموم نمیکنی بخاطرش...
کارینا:اوهوم
جونگکوک:ما راحت میتونیم در ارتباط باشیم من دوست تهیونگمو بهم اعتماد داره پس با بهونه هایی میتونم بیام پیشت و ببرمت بیرون
کارینا با دودلی گفت:
خب اره ولی نمیخوام پنهون کنیم
خیانت میشه...
جونگکوک چیزی نگفت و بلند شد و رو به کارینا گفت:
مراسم عروسیت کیِه؟
کارینا:3 روز دیگه
جونگکوک:3 روز دیگه دختر یکی دیگه میشی؟(بغض)
کارینا نگاهی کوچولویی انداخت و گفت:
کوک بس کن فعلا
جونگکوک از کارینا دور شد و گریه میکرد
رفت سمت ماشین
جونگکوک:نه صدای داد زدنات نمیاد
جونگکوک سوار ماشین شد و مشتشو کوبید رو فرمون:
لعنتی
تهیونگ تو دوستم بودی
رفیقمو عشقم؟
چرا اینطوری شد؟
چرا آخرین ستارمو دارن ازم میگیرن؟
آخرین ستاره؟هع نه تک ستاره... .
__________________________________
ادامه دارد... .
- ۲۳.۸k
- ۰۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط