پاییز

پاییز ...
هر قدر هم که دلبر باشد و گیسو طلا
هر قدر هم که طناز باشد و رعنا
گلوی تمام غروب‌هایش را بغض گرفته و... ته چشم‌های عسلی‌اش را غم.
انگار دست‌هایش
پنج انگشت دوست داشتنی میخواهد و ... قدم‌هایش هم پایی دیوانه.
پاییز را بگذارید برای حرف های قشنگ،
برای چشم در چشم شدن،
برای عاشق شدن ...
شما را به خدا
یک وقت هوس رفتن به سرتان نزند
آنوقت نبودنتان میشود درد بی‌درمان،
میشود بغض، میشود اشک.

  ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱)

‌‌‌‌‌‌‌‌▫️نگراڹ چہﺍے بانو آنچہ باختہﺍے ...

چه بوسیدنی است...زنی آلوده به سردی و سکوت...که دل و دست اش.....

آهسته آرام، دستت را بر من بگذار و هم‌چون روزگارتمرا سخت مفشا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط