تا بلند می‌شد
صدای خندهایت
از بلندگوهای مسجد
تمام شهر
رو به سوی چشمانت
قد قامت الصلاه



#امیرعلی_قربانی



پ.ن
داغیِ دست کسی آمد و درگیرم کرد
آمد و از همۀ اهل جهان سیرم کرد

اولین بار خودش خواست که با او باشم
آنقدَر گفت چنینم و چنان... شیرم کرد

مثل یک قلعه که بی برج و نگهبان باشد
بردلم سخت شبیخون زَدو تسخیرم کرد

تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی ام
بر دلم مهر جنونی زد و زنجیرم کرد

به سرش زد که دلم را بفروشد، برود
قصدش این بود که یک مرتبه تعمیرم کرد!

سنگی ازقلب خودش کندو به پایم گره زد
سنگدل رفت و ندانست زمینگیرم کرد

رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد
که چه بااین دل"لامصّب"بی پیرم کرد...

#سونیا_نوری
دیدگاه ها (۳۰)

من کویر و تو نعمت بارانیمن قطره و تو ابی بیکرانیتو عزیزی ت...

#دلنوشته#امیرعلی_قربانی ..نمیدانممگر چند نفر از نزدیک توانست...

قدم زدن‌های عاشقانه لب‌آبیا شبانه‌های پل‌خواجوفرقی نداردبعد ...

تو اگر نباشیمثل ان است که در شهر ادمی در اسمان ستاره‌یدر جنگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط