کپشنخاص

#کپشن_خاص
دیگه نمیتونم برات بنویسم.
خب هرچی میگذره فک میکنم با نوشتنم میفهمی ک میخوام برگردی ولی برات اهمیتی نداره.
منم دیگه از نوشتن دست‌کشیدم.
میترسم!
میترسم از اون روزی که بیای و بخوای بمونی ولی اونروز دیگه من تورو اینجوری نخوام میفهمی چی‌میگم؟
تا وقتی جایِ خالیت کامل پر نشه باهات حرف میزنم.جایِ خالیت ک حتما نباید با آدمی کَسی پر بشه.
گاهی ممکنه جایِ خالیت با چیزایِ خودت پر بشه.
عطرت،لباسات،یادگاری هایی ک ازت مونده!
آهنگهایی ک بخاطرِ هم گوششون میدادیم.
یادت میاد؟
مژه هاتو میذاشتی رو گونَم و واسم آهنگ میخوندی...
بهم میگفتی تو عاشق نبودی ک دردِ دلِ عاشقارو بفهمی!
توِ عاشق کجاس الان؟
کجاس اون کسی که ادعایِ عاشقی میکرد؟!
هنوزم آهنگایی که واسم میخوندی و که گوش میدم صدایِ دلنشینت تو گوشمه!
انگار عادت کردم بهشون.
مغزمم کِشِشِ آهنگایِ دیگرون و نداره.
هنوزم منتظرم آهنگارو تو واسم بفرستی و من یک عُمر محوِشون باشم.
راستی بیا تا دیر نشده..
بیا تا ترسِ من بیشتراز این نشه.
اینجوری تنهایی خوبه ها!
ولی تنهایی با تو بهتره؛یعنی خودِمون دوتا تنها دور از این آدمایِ کِسِل کننده.
فقط دوست ندارم روزی بیای که دیگه چشمِ دیدنت و نداشته باشم و‌نخوامِت!همین💔
دارا ...☺️
دیدگاه ها (۰)

یادته زیر گنبد کبود✔️ دو عاشق بودن و کلی حسود؟✔️ تقصیر همون ...

تلخ است این روزها که قرار است از این به بعد برای خودم از تو ...

بهم گفتند “پدرت ” را در یک جمله توصیف کن.هرچه فکر کردم نتوان...

اینجا شهر هرت نیست؛ اینجا شهر امام‌رضاست؛بدن‌نماهای‌هنجارشکن...

پارت:۸ My little mafia

چندشاتی جونگکوک(پارت۳)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط