احساس میکنم که به آخر رسیده ام

احساس میکنم که به آخر رسیده ام
در تنگنای حوصله ها سر رسیده ام

باید نبست دل به حبابی بنامِ عشق
حالا به یک نتیجهء بهتر رسیده ام

حس میکنم ازاول این ماجرا فقط
از چاله ای به چالهء دیگر رسیده ام

یک قصه ام که آخر خوبی نداشتم
بی هیچ اتفاق خوشی سر رسیده ام

هرگز نمیرسم بتو ای عشقِ دوردست
من به یقینِ کامل و باور رسیده ام

آنقدر هی نوشتم و هی تو نیامدی..
دیگر به برگ آخر دفتر رسیده ام.

#زهرانوری (شیرین)
دیدگاه ها (۶)

بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزدشمع می میرد و او بار دگر م...

حالم برای خود واقعیم تنگ شده برای خنده های واقعی سعی کردم در...

غم که از حد بگذرد دل حس پیری میکند 😔سن هرکس را غمش اندازه گی...

فقط میخان جای زخمتو بدوننبرای روز مبادا

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط