فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

سر زلف تو نباشد، سر زلف دیگراز برای دل ما قحط پریشانی نیست.....

انارسرخم بر سر شاخه شکافت، و فریادش در انزوای باغچه فرو رفت....

محترم دار دلم کاین مگس قند پرستتا هوا خواه تو شد فر همایی دا...

آنچه از عقل کِشیدم دو عدد دندان بودچند چیز است که باید سر ِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط