استوری عاشقانه فندک تب دار

خط رو پیشونیم
چشمای بارونیم
دستای لرزونم
پاهای بی جونم
روح سرگردونم
گلای ایوونم
حتی چوب سیگارم
فندک تب دارم
دوست دارن برگردی

#محسن_چاووشی
گاهی از خودمان می‌پرسیم: «دوست داشتن به چه دردمان می‌خورد؟»
راستش به راحتی می‌شود به این سوال جواب داد: هیچ!
و راستش در واقعیت هم دوست داشتن چندان به درد کسی نمی‌خورد.
فقط بعضی شب‌ها هست که آدم حس می‌کند هیچ چیز برایش باقی نمانده است: نه توان تلاشی، نه طاقت صبری، و نه حوصله و امیدی. در منتهی‌الیه چنین بن‌بستی، چند قدم مانده به وضعیتی که نام «استیصال محض» به آن برازنده است، دو کلمه از پوست سیاه و بی‌جان شب بیرون می‌افتد:
- دوستت دارم.
دو کلمه‌ی مشخصن به‌دردنخور،انتزاعی و مبهم، اما آخرین دو رگ زنده‌ای انگار، که روح خسته و محتضر ما را به کالبد حیات متصل نگه می‌دارد.
دو کلمه‌ای که - گاهی - روح ما را از مردن نجات می‌دهد...
دیدگاه ها (۰)

استوری عاشقانه گل و گلدون

استوری عاشقانه تولد

استوری عاشقانه گل غم

استوری عاشقانه خوشگلم بیا چیدم شمعارو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط