خوابی که پریشان شده تعبیر ندارد
ویرانم و ویران شده تعمیر ندارد
ما تا به ابد حالت بحران زده داریم
عاشق که شوی مسئله تغییر ندارد
دریایِ دلم تنگِ تورا خویش پذیرفت
این ماهیِ دیوانه که تدبیر ندارد
پایان من از لحظه یِ آغاز عیانست
این برگ به جز باد که تقدیر ندارد
تا کی بنشینم که بسوزد دلِ سنگت
وقتی که غمم رویِ تو تاثیر ندارد
ویران تر از آنم که دهم شرح غمم را
باید بِکِشی درد که تفسیر ندارد:)))
#حسین‌_وصال_پور
#شعر
دیدگاه ها (۲۷)

قبل از اینکه بره،سرم داد زد و گفت:-تو قلبت از سنگه.با چشمای ...

من تو را با خونِ دل از یاد بردم، لطف کنهر کجا چشمت به من افت...

یک روز من سکوت خواهم کرد و تو آن روز برای اولین بار مفهوم "د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط