میدانم دروغهایت را

می‌دانم دروغ‌هایت را
هر کلمه‌ات لکه‌ای سیاه است که روی دیوار خاطراتم می‌پاشی.
و من وانمود می‌کنم کور و کرم،
چون می‌خواهم دستانت را آلوده‌تر ببینم، دهانت را پرتر از فریب
بگذار بیشتر بگویی، بیشتر غرق شوی.
من صبورم، صبورتر از آن‌چه گمان می‌کنی.
روزی که وقتش برسد، تمام دروغ‌هایت را چون طنابی به گردنت خواهم انداخت و بی‌هیچ حسرتی، رهایت خواهم کرد.
دیدگاه ها (۰)

دوستت دارم،نه مثل قصه‌های تکراری عشق،نه شبیه خواستن‌های گذرا...

گاهی اونقدر از همه‌چی خسته می‌شی که فقط می‌خوای محو بشی...سک...

هر نفست را با زهر پشیمانی می‌سوزانم،هر امیدت را در تاریکی دف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط