خانواده پدری من
تو روستا زندگی میکردن
و همیشه اسب داشتن ،
یادمه کوچیک تر که بودم
بابابزرگم همیشه وقتی از جنگل
بر میگشت و میدید من اومدم
خونشون منو سوار اسب میکرد
و میبرد میگردوند ،
از همونجا من عاشق
این حیوونِ نجیب شدم. (:

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
دیدگاه ها (۲)

#شبتون_بخیر

#طبیعت_زیبا

من موسیقی را تنها وسیله لذت گوش به شمار نمی‌آورمبلکه آن را م...

☕️ هر یک از لحظات زندگیِ ما...🌸 همچون گوهری بی‌نهایت ارزشمن...

فرار من

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭: «𝟐» اون شاهزاده دوم آلبرت بود... یکم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط