قهوه ات را بنوش

قهوه ات را بنوش
بی دغدغه ی فردایی
که آمدنش را
هیچ تقویمی تضمین نکرده است!
قهوه ات را بنوش
و فکر کن
از گندمزارهای دیروز چه مانده است؟
از باغ های سیب شهریور؟
از شکوفه های انار؟
قهوه ات را گرم بنوش
بی خیال فصلی که در راه است
دیگر زمستان
چه می تواند بکند...

• بهرام محمودی 🍃

دیدگاه ها (۰)

ما تماشاچیانی هستیم که پشت درهای بسته مانده‌ایم! دیر آمدیم! ...

می‌پنداشتم که عشق، هرگز دیگر به خانه‌ی من نخواهد آمد. می‌پند...

آیا میدانید

کاش باور داشتیم هر روز تولدمون هست هر روز که خداوند به ما مه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط