با سبز بهشتی چشمانش

با سبز بهشتی چشمانش
می توانم روزها بیدار بمانم و همانطور که روزنامه ی عصر را در دست گرفته ام از پشت دود سیگار دزدکی نگاهش کنم .
باد که لای موهایش می وزد می توانم از روی مبلی که نشسته ام به عمق جنگل های شمال سفر کنم ‌.
با صدایش می توانم
به تمام لهجه های سرزمینم
بلند بلند بگویم
دوستتتت دارم🦋🦋


آلاه بیلیر نه قدر نگرانام سنن اورگیم سرکه کیمی جوشور😔😔
دیدگاه ها (۰)

من در میانِ دستهایت لانه ای دارمدر لابلای چشمهایت خانه ای دا...

ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم توحس لذت آور شهناز دارد چشم...

دین من دنیای من ای دلبر رعنای منمن تمنا میکنم پیشم بمان زیبا...

رنگِ اشکم! بی تـو دارد ارغـوانی می شودسرفـه هایم تـازگی ها آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط