عاشقانه های شبنم درکناربهترین عزیززندگیم

جای خلوتی بود. وسطِ نیستی .
گفتی : « هستم .» نگریستم ، اما
چیزی نبود. گفتم : « نیستی.»
بازگفتی :« هستم.» برخود لرزیدم
ودر دل گفتم نه ، نیستی.
این جا جز من کسی نیست
بعد انگار گرمای تو در دل ام
ریخت. من داغ شدم ، گُر گرفتم
تا گیج شدم . بعد لبخندی زدی و من تسلیم شدم. گفتم : « هستی!
تو هستی! این من هستم که
نیستم.» گفتی : « غلطی.
واین هنوز پیش از قصه ی
دست های تو بود.
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های

عاشقانه های شبنم

بابا من دلم تنگه

روزهای زندگی‌ام گرم می‌گذرد با تو، به گرمای لحظه‌هایی که تو ...

#دوستت‌دارم‌نترس... گفتی: «می‌ترسم از احساسات طوفانی و وحشی‌...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط