فیکگودال

فیک:گودال
part⁴³

صندلی عقب داد و نشست

دستش مشت شده روی کابینت گذاشته بود و با نگاهی عصبانی به حرکاتش چشم دوخته بود

نگاه جئون به طرفش چرخید و با لبخند باهاش حرف زد

" چیه؟ چرا اونجوری نگام میکنی؟ "jk

لبخندی از روی حرص تحویلش داد

نیشخندی زد

جیمین نزدیکش شد و دم گوشش آروم زمزمه کرد ...

" خوبی؟ "jimin

نزدیکش شد و آروم جوابشو داد

" از این بهتر نمیشم! "a.t

" برو بخواب "jimin

" اگه برم میفهمه "a.t

" طوری نیست برو "jimin

" نوچ ، ازش نمیبازم "a.t

با صدای جئون به طرفش چرخیدن

" بلند بگید ماهم بفهمیم "jk

" اگه می‌خواستیم بفهمی بلند می‌گفتیم "a.t

" خیلی خوب باشه دیگه بسه "jin

" من که هنوز چیزی نگفتم! "jk

" میگی حوصله ندارم پس ساکت شید ... "jin

به صندلی تیکه داد

" امروز شرکت خیلی شلوغ بود خیلی خسته شدم ... تهیونگ آماده نشد خیلی گشنمه "jin

" دیگه تمومه "V

_چند روز بعد_

به صندلی تکیه داد ، دستش پشت سرش گذاشت و نفس راحتی کشید

" اخیششش بلخره تموم شد "a.t

اتاق با صدای چکه چکه های بارون به سر می‌برد و دختر خودش با طرح های روی میز سرگرم می‌کرد

صندلی به طرف پنچره چرخوند و به منظره بارونی شهر خیره شد

بلند شد ، کیفش از روی میز برداشت و بیرون رفت

پشت در اتاق ایستاد و چند ضربه کوچیک به در وارد کرد
با شنیدن صداش در باز کرد و با لبخندی گرم وارد اتاق شد

" وقت داری؟ (لبخند) "a.t

به طرفش چرخید و با دیدن لبخند زیباش در جوابش لبخند روی لب هاش نشست

" برای تو همیشه وقت دارم "V

در پشت سرش بست و قدم های آرومی برمیداشت و به اطراف نگاه می‌کرد

" تاحالا اینجا نیومده بود ، فکر نمیکردم اینقدر قشنگ باشه "a.t

" درست مثل داداشت خوشگله "V

" اوح معلومه "a.t

" با کیف امدی جای میخوای بری؟ "V

" کارم تموم شده ، دیگه میخوام برم خونه آمدم بهت بگم "a.t

" خیلی خب باشه ، جونگکوک ام کارش تموم شده باهم برید "V

" چی؟نه "a.t

" آخه چرا؟ "V

" هوا خیلی خوبه میخوام پیاده برم "a.t

" ا.ت نمیشه "V

" بخدا مواظبم "a.t

" میدونم ولی آدمای چان زیادن "V

" بهت گفتم که توی کاراته مدال آوردم! "a.t

" واقعا؟! "V

"اره پس چی! خواهرت یه پا رزمی کاره واسه خودش! "a.t

" خخخ باشه ، برو پیش جونگکوک باهم برید "V

" من چی میگم تو چی میگی! "a.t

" اذیتم نکن با جونگکوک برو ، اینطوری خیالم راحتره "V

نفسشو بیرون داد

" باش "a.t
دیدگاه ها (۶)

فیک: گودال part⁴⁴پشت در اتاقش قرار گرفتدستش بالا برد اما قبل...

۱🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت ۲ 🥀جونگکوک بخاطر این ذوق پسر ...

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: مرغ تند؟ هوم... *اسامی غذاها رو میگه*...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁹چند روزی گذشته بود.... همه درگیر پیدا کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط