برادر سختگیر و وحشی من...
p46_f2
هان از همون اولی که دوستی سه دختر کوچولو رو دید(ا.ت، دایو،هانا) فهمید که از همه خجالتی تر ا،ته و این یعنی عشق سختی در انتظاره....مجبور یکاری برای قلب لعنتی بکنه
اون به دایو صمیمی شد و بعد از مدتی بهش پول میداد تا تمام اطلاعاتی که از ا.ت داره و در آینده به دست میاره رو بهش بگه
تنها راه شناخت همین بود! از راه دوستاش😈
هان با هانا دوقلو بودن و توی یک کلاس اما برای ا.ت فاقد اهمیت بود چون از پسرا خوشش نمیامد و بعد از تجاوز بهش دیگه مگه راهی بود که از مسری خوشش بیاد؟؟
نتیجه اول که حالا بعد از سالها اتفاق افتاده:
☆توی این راه از دایو خواست که کمکش کنه تا ا.ت از تهیونگ جدا شه بعد میتونه تهیونگ رو دوباره برای خودش برداره...راه از هان...اجرا از دایو☆
اما یه مشکل بود
برای اینکه دایو بتونه به خوبی نقشش رو ایفا کنه باید محیط و موقعیت رو جور میکرد...خیانت همسر یونگی اون محیط بود اما چرا؟چرا یونگی که رفیقشه؟اصلا زنش چی؟اون کیه؟
زن واقعی یونگی هینه بود...(اگر یادتون باشه گفتیم هینه با ا.ت و هانا و هان و دایو و... توی یه مدرسه بود)
هینه عاشق هان بود اما هان واقعا حسی بهش نداشت و روز تا شب یا دنبال ا.ت بود یا با یونگی ول میچرخید...
هینه هم کاری ازش بر نمیامد جز اینکه همه جا عین سریع دنبال هان باشه..همینجوری هم شد که هیته و یونگی آشنا شدن...یونگی کمک هینه کرد تا قبول کنه که هان هیچوقت قرار نیست مال اون بشه و بعدش هینه کم کم بزرگتر شد و فهمید که اگر میخواد حداقلللل افسرده تر نشه باید از یونگی به عنوان قرص فراموشی استفاده کنه...همه چیز اوکی بود...اونا حتا بچه دار شدن اما سر بچه دوم هان ضربه خودش رو زد...با اغوا کردن و تحریک هیته اونو باز تو دام خودش انداخت...اما اینبار هم خودش نمیتونست مستقیم اینکارو بکنه...تنها راهش استخدام یه مرد جوون با شباهت ظاهری به کیم تهیونگ بود و بس...
به سختی ماموریت یونگی رو براش راحت کرد تا دقیقا توی روزی که مقرر شده به خونه برگرده...اون تنها روزی بود که کیم تهیونگ اصلی توی هیچ بخش رسانهای یا کاری نبود و این شانس برای هان مثل احتمل برگشتن دایناسورها بود
هینه هم بعد از اینکه فهمید خودش چطوری گند زده به زندگی شوهرش فقط کنار کشید و رفت...چیزی نگفت..
خب حالا موقعیت برای دایو جور شده بود
هان از رفاقت و اعتماد بینشون استفاده کرد و الکی جوو داد و به یونگی گفت هر جور شده اون پسرهء احمق رو پیدا میکنه ولی عوضش باید یه لطفی بکنه و ا.ت رو از تهیونگ جدا کنه...بعدا هم که تهیونگ رو مقصر کرد یونگی هم اون شب قیافه ای مثل تهیونگ رو ریده بود قبول کرد
و هان یجوری نشون داد که لطف و انتقام چقدر شانسی با هم جور شدن و انتقام دقیقا مساوی با پاداش هانه
..
هان از همون اولی که دوستی سه دختر کوچولو رو دید(ا.ت، دایو،هانا) فهمید که از همه خجالتی تر ا،ته و این یعنی عشق سختی در انتظاره....مجبور یکاری برای قلب لعنتی بکنه
اون به دایو صمیمی شد و بعد از مدتی بهش پول میداد تا تمام اطلاعاتی که از ا.ت داره و در آینده به دست میاره رو بهش بگه
تنها راه شناخت همین بود! از راه دوستاش😈
هان با هانا دوقلو بودن و توی یک کلاس اما برای ا.ت فاقد اهمیت بود چون از پسرا خوشش نمیامد و بعد از تجاوز بهش دیگه مگه راهی بود که از مسری خوشش بیاد؟؟
نتیجه اول که حالا بعد از سالها اتفاق افتاده:
☆توی این راه از دایو خواست که کمکش کنه تا ا.ت از تهیونگ جدا شه بعد میتونه تهیونگ رو دوباره برای خودش برداره...راه از هان...اجرا از دایو☆
اما یه مشکل بود
برای اینکه دایو بتونه به خوبی نقشش رو ایفا کنه باید محیط و موقعیت رو جور میکرد...خیانت همسر یونگی اون محیط بود اما چرا؟چرا یونگی که رفیقشه؟اصلا زنش چی؟اون کیه؟
زن واقعی یونگی هینه بود...(اگر یادتون باشه گفتیم هینه با ا.ت و هانا و هان و دایو و... توی یه مدرسه بود)
هینه عاشق هان بود اما هان واقعا حسی بهش نداشت و روز تا شب یا دنبال ا.ت بود یا با یونگی ول میچرخید...
هینه هم کاری ازش بر نمیامد جز اینکه همه جا عین سریع دنبال هان باشه..همینجوری هم شد که هیته و یونگی آشنا شدن...یونگی کمک هینه کرد تا قبول کنه که هان هیچوقت قرار نیست مال اون بشه و بعدش هینه کم کم بزرگتر شد و فهمید که اگر میخواد حداقلللل افسرده تر نشه باید از یونگی به عنوان قرص فراموشی استفاده کنه...همه چیز اوکی بود...اونا حتا بچه دار شدن اما سر بچه دوم هان ضربه خودش رو زد...با اغوا کردن و تحریک هیته اونو باز تو دام خودش انداخت...اما اینبار هم خودش نمیتونست مستقیم اینکارو بکنه...تنها راهش استخدام یه مرد جوون با شباهت ظاهری به کیم تهیونگ بود و بس...
به سختی ماموریت یونگی رو براش راحت کرد تا دقیقا توی روزی که مقرر شده به خونه برگرده...اون تنها روزی بود که کیم تهیونگ اصلی توی هیچ بخش رسانهای یا کاری نبود و این شانس برای هان مثل احتمل برگشتن دایناسورها بود
هینه هم بعد از اینکه فهمید خودش چطوری گند زده به زندگی شوهرش فقط کنار کشید و رفت...چیزی نگفت..
خب حالا موقعیت برای دایو جور شده بود
هان از رفاقت و اعتماد بینشون استفاده کرد و الکی جوو داد و به یونگی گفت هر جور شده اون پسرهء احمق رو پیدا میکنه ولی عوضش باید یه لطفی بکنه و ا.ت رو از تهیونگ جدا کنه...بعدا هم که تهیونگ رو مقصر کرد یونگی هم اون شب قیافه ای مثل تهیونگ رو ریده بود قبول کرد
و هان یجوری نشون داد که لطف و انتقام چقدر شانسی با هم جور شدن و انتقام دقیقا مساوی با پاداش هانه
..
- ۸.۲k
- ۱۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط