احساسم را به دار اویختم

احساسم را به دار اویختم
منطقم را به گلوله بستم
لعنت به هر دو , که عمری بازی ام دادند
دیگر بس است
می خواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم. . .!
دیدگاه ها (۰)

چندان بنشینم که برآید نفس صبحکان وقت به دل می‌رسد از دوست پی...

'سیگار‌آدما‌نباش،‌آرومشون‌میکنی‌لهت‌میکنن..'

وخداوندسررا،آفریدکه روی گردنتان باشد…نه درزندگی دیگران!!

تو بردی… همه هورا کشیدند…حالا پایت را از روی خرده های دلم ب...

🍒🌱مرا کمی بیشتر دوست داشته باش.چرا که فکر می کنم پایان غم ان...

عاشقانه های شبنم

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط