از هزاران یک نفر اهل دل اند # ما بقی تندیسی از آب و گل اند
محمد علی سلیمانی
خداوندان دل دانند دل چیست # چه داند قدر دل هر بی‌روانی
مولانا
ندارد مهر مهره او چه گشتی # ندارد دل‌ ، دل اندر وی چه بستی‌ ؟
مولانا
دفتر صوفی سواد حرف نیست # جز دل اسپیدِ همچون برف نیست
مولانا
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل # با کسی حال توان گفت که حالی دارد
سعدی جان
هر آن دل را که سوزی نیست ، دل نیست
دلِ افسرده غیر از آب و گل نیست
وحشی بافقی
دل نیست هر آن دل که دلارام ندارد # بی روی دلارام ، دل آرام ندارد
صغیر اصفهانی
دلی کز عشق گردد گرم ، افسردن نمی‌ داند
چراغی را که این آتش بود مردن نمی‌داند
دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد
نه دل سنگست پنداری که آزردن نمی‌داند
وحشی بافقی
در سینه کسی که راز پنهانش نیست # چون زنده نماید او ولی جانش نیست
رو درد طلب که علتت بی‌دردیست # دردیست که هیچگونه درمانش نیست
ابوسعید ابوالخیر
دوای درد ما را یار داند # بلی احوال دل دلدار داند
ز چشمش پرس احوال دل آری # غم بیمار را بیمار داند
نه هر دل عشق را در خورد باشد # نه هر کس شیوه ی این کار داند
فیض کاشانی
هر بوالهوس از ننگ نیاید بیرون # هر آینه از زنگ نیاید بیرون
هر دل ندهد خبر زکیفیّت ِ عشق # این شعله ز هر سنگ نیاید بیرون
بیدل دهلوی
آن كو به دل دردی ندارد آدمی نيست # بيزارم از بازار اين بی هيچ دردان
هوشنگ ابتهاج
کاش همه میدانستن دل بستن به کلاغی که
(دل) دارد ، بهتر است از طاوسی که زیبایی دارد .
زنده یاد حسین پناهی
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل
ملک الشعرای بهار
در حریم سینه ی من دل نبودی کاشکی
صائب تبریزی
دیدگاه ها (۰)

حدیث قدسی : انَا اللّهُ الکَریمُ ، خَلَقتُ الخَیرَ قَبلَ الش...

بزرگان را بُوَد اسباب شهرت مایه ی نقصانبه چشمم ماه نو در شیش...

یک سو پسرت نشسته و یک سو زناین جمله به هم گذار و بر یک سو زن...

داستان تمثیلی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط