رقاصان چشم طوسی

رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
فهمیدم کوک داره میاد داخل اتاق برای در اوردن حرصشم که شده زبونمو کشیدم رو جیمین که اروم اروم بیدار شد
*یو.....یونگیا چیشده؟
~هیشش فقط همکاری کن
کیسمون رو شزوع کردم جیمین هم همکاری میکرد
یهو در توسط جونگکوک باز شد نه من و نه جیمین اهمیت ندادیم و به کارمون ادامه دادیم
☆نزدیک یه روز کامل شده چرا از این اتاق بیرون نمیاینننننن؟
*جونگکوک( لحن اختار امیز و عربده بلند)
رو مردم سمت جونگکوک و دستمو به علامت هیس گذاشتم رو بینیم
سر جیمین رو نوازش کردم مه بازم خوابش برد اروم از روی تخت پاشدم و از اتاق زدم بیرون
~کوکییییی( عربده*ولی طوری که جیمین نشنوه*)
☆چیه
~بشین
~بهت تو اتاق هم گفتم
گرگ جیمین نفس مرده اعصاب نداره حال نداره ممکنه تا چند هفته فقط دوس داشته باسه پیش من بمونه
درکش کن بچه(لحن مهربون اما جدی) ☆باشه ولی.......بشنوم دستت و ذوش بلند کردی یا سرش داد زدی یا حتی کاری کردی یه قطره گریه کنه از بدنیا اومدنت پشیمونت میکنم فهمیدی؟
*کوکی؟
~جیمین تو اینجاچیکار میکنی؟
*جونگ کوکا نگران نباش یونگی همچین کاری نمیکنه
الانم با ارامش کامل برگرد خونه
باشه؟
کوک رفت و من اروم رفتم سمت جیمین
* یو...... یونگی چیکا.....
لبامو کوبندم رو لباش و......

بچه ها اسماتش رو توی کامنتا بهم بگین بفرستم😈💕
دیدگاه ها (۴۶)

امروز یکی از بهترین روز های جهانه روز تولد این فرشته🙂❤تولدت ...

رقاصانـ چشمـ طوسیـ🩶🌪پارت 11 * تو قبل من با چند نفر بودی؟ ~من...

علت واقعی مرگ مونبین: مونبین اونطور که گفته شد، به دلیل سکته...

رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪پارت 8 ویو یونگی: دیدم اون رو نفر همو بغ...

#رویای #جوانی #پارت_۹یه روز نشسته بودیم و لقب هامون رو انتخا...

پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط