مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد

بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست

 

بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت

ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست
دیدگاه ها (۳)

عجبا که دلم برای حضورت، این چنین در جهان من تنگ استجانم برای...

خودش می‌دونه:)) ء..خورشید صفات است نمی‌گویم کیموزون حرکات اس...

تو برایِ من همونی که نزار قبانی میگه:«تو در میان همه‌ی چیز‌ه...

فکتدنیا مانند یک زمین بازی‌ست. می‌شود با سرسره و تاب‌ و چرخ ...

من ندانم ز نگاه تو چه خواندم اما...دانم این چشم همان قاتل د...

تا بر تو نظر کردم.رسوای جهان گشتم.آری همه رسوایی اول ز نظر خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط