🧡خورشید عشق🧡🧡🧡

🧡خورشید عشق🧡🧡
باز دلها شکست و درد عشق از حد گذشت
این سال های انتظار بر من و تو بد گذشت

گریه کردم غصه خوردم حلقه بر هر در زدم
سنگ سنگ کلبه ویرانه را بر سر زدم

چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت
آسمان افسانه ی ما را بدست کم گرفت

جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد
بر من و بر ناله هایم هیچ کس گوشی ندارد

شرح حالم را فقط دیوان به دیوان داده ام
زندگی را در درون این قفس جان داده ام

ترسم آخر روزی شود ، یار از یار ترسد
عاشق بیچاره از آوازه ی دیدار ترسد

چه به روز آفتاب ، سر بام ما رسیده
خبر از طلوع نداریم ، مرگ روح ما رسیده

تو بیا شب کینه ها را ، با محبت رامش کنیم
تا به آغوش خورشید ، ایمن و آرامش کنیم

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۴)

🛑دنیای نامرد🛑

🛑واسطه🛑

💜نوش دارو بعد مرگ💜

🛑محال🛑

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط