من میستزم ساده بردن کار من نیست

من می‌ستيزم ؛ ساده بردن کار من نیست
رودست از تقدير خوردن کار من نیست

آموزگار من نسیم صبحگاهی ست
اهل گذارم؛ دل سپردن کار من نیست

والاترين مقصد، همان فهمِ مسير است
بارِ خیال خام بردن کار من نیست

حتی میان شعله‌های نامرادی
لب‌برلب حسرت فشردن کار من نیست

آمار تاولهای قلبم را ندارم
جاى جراحت را شمردن کار من نیست😔

می سازم و قانون ماندن می نوازم
پشت سکوتی تلخ مردن، کار من
نیست..
دیدگاه ها (۷)

جز پدر و مادر.. کیو بی علت دوست داریم؟ بی توقع.. بی زیبایی.....

از روزِ اَزَل، خوشی پرید از چنگمبا لشکرِ تقدیر و غمش، در جنگ...

گاهی دلت تنگ میشود...تنگ تنگآنقدر تنگ ک دیگر اسمش دل نیستشای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط