عشق جان

بیا به من بتاب عشق جان من
که بی تو تیره شده آسمان من

بیا که ناز مرا کس نمی خرد
که بسته است درِ این دکان من

نگذار در غیبت ات فرو ریزد
میان هر شب من بامیان من

ندیده ای در عرض نبودنت
چقدر طول کشیده زمان من

نشسته ام تنها، گرچه در جمع شان
غزل، غریبی و غم؛ دوستان من

شب چنان عقابی فرود می آید
به جان بی رمقِ آشیان من

دو «ماه» بود، یکی رفت و یکی پژمرد
در کنار پنجره ، درون استکان من

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۵)

عشق آخر

عشق جان من

ماه شب ام

می گذرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط