بچه که بودم از عصرها بدم میومد

بچه که بودم از عصرها بدم میومد .
ناهارو که می‌خوردیم همه عادت داشتن می‌خوابیدن
و من تنهاترین کودکِ جهان می‌شدم .
بدونِ هم‌بازی ، بدونِ تفریح ، بدونِ دل خوشی ، بدونِ هم‌صحبت .
می‌دونی ،
الان عصره ، خیلی عصره ...

#Nostálgico_Time
دیدگاه ها (۲)

چوب هری پاتر رو می خوام و جادوگر سیندرلا .ماشین آفرود می خوا...

به هیچ‌کس نگو چه برنامه‌ای تو ذهنته ، تا اینکه انجامش بدی !ب...

عمیقا دلم میخواد برگردم به اون روزایی که میرفتم خونه مادربزرگم و عصر پدربزرگم با یه پلاستیک پراز این خوشمزه‌ها میومد تو خونه ...❤️

دستانت بستری از پَر که هنگام غلبه‌ی خستگی بر آن پلک می‌بندم ...

بچه که بودم از پاییز بدم میومد، حتی اولین روز مدرسه که همه خ...

game of love and hate(part 30)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط