آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس

🌱🍒آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس
ابر، بارانی است از اشک چو بارانم بپرس

تخته دل در کف امواج غم خواهد شکست
نکته را از سینه سرشار توفانم بپرس

در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست
آنچه را می گویم از آیینه جانم بپرس

آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم
گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس

پرده در پرده همه خنیانگر عشق توام
شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس

در تب عشق تو می سوزد چراغ هستی ام
سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس

جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت
باری از شمع ار نپرسی از شبستانم بپرس🌱🍒

👤حسین_منزوی
دیدگاه ها (۰)

🍒🌱محبوبم ..در پاییز اینجا باغ ها تا صبح،تا طلوعِ آفتاب بازند...

🌱🍒هرچند که تقدیر چنین کرده گرانتخواهان توام با همه‌ی سود و ز...

🍒🌱شـبی، خیال تـو از دشت خواب من بگذشتدگر به خواب نرفتاین دلِ...

🍒🌱ریشه‌ام در پاییز...اما کلاهی از شکوفه بر سرم گذاشتممن درخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط