خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید

خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید
مرا مسافرِ شب های انتظار کشید

تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بی تاب و بی قرار کشید

تو را کنارِ سحرگاهِ شاد پبروزی
مرا حوالیِ اندوهِ بی شمار کشید

میان خنده و غم جنگ شد، دریغا غم
به خنده چیره شد و دورِ من حصار کشید

غمی که بر سرم آمد از آشنایان است
همان غمی ست که هر لحظه شهریار کشید

کجا رواست که از دستِ دوست هم بکشد
کسی که این همه از دستِ روزگار کشید...🦋🦋

#saharshehim💖

#عاشقانه
#عزیزترین_ابدیم
دیدگاه ها (۰)

دوست داشتنت را به عطریآغشته کردمو پوشاندم دنیا رااز بویِخوشِ...

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدعالم پیر دگرباره جوان خواهد شدا...

حیفم آید که تو را ، جای کُنم در دل تنگیوسفی چون تو،سزاوار ...

مرا همچون نگاهت باده ای نیستتو را هم مثلِ من دلداده ای نیستب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط