در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه از خیابانی، که نیست...
می‌نشینی روبه‌رویم خستگی در میکنی چای میریزم برایت در فنجانی، که نیست...
میخندی و میپرسی که حالت بهتر است میخندم که خیلی گرچه میدانی، که نیست...
شعر می‌خوانم برایت واژه ها گل می‌کنند یاس و مریم می‌گذارم در گلدانی، که نیست...
چشم میدوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی دست‌هایم را بگیری در بین دستانی، که نیست...
وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویم نرو..پشت پایت اشک میریزم در ایوانی، که نیست...
می‌روی و خانه لبریز از نبودنت می‌شود، بار تنها میشم با یاد مهمانی، که نیست...
رفته ای و بعد از تو این کار هر روز من است..باور اینکه نباشی کار آسانی نیست.
دیدگاه ها (۰)

- تو ستاره هارو تماشا میکردی، با نور ستاره ها نسخ می‌شدی، و ...

عزیزکرده‌ی‌من!مدتی‌ کم‌ از‌ دیدارمان‌ میگذرد، اما نمیدانم‌ چ...

« تو قلب منی، من‌تورو می پرستم؛ تو دین منی، تو خدای پرستیدنی...

پیج اصلیم : ‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط